داستان توله سگ معلول و پسرک خریدار/ دنیا پر از آدم هایی است که نیاز دارند کسی درکشان کند

کشاورزی تعدادی توله سگ داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیه ای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را می کشد. برگشت دید که یک پسری کوچک است. پسرک گفت: آقا، من می خوام یکی از توله سگ های شما را بخرم....
کشاورز گفت: این توله سگ ها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.
پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: من 39 سنت دارم. این کافیه؟